به تردستی و عیاری پول مردم را ربودن. زر و سیم را از کیسۀ دیگران دزدیدن. کیسه بری کردن. جیب بریدن. جیب بری کردن. طراری کردن: گرت سلام کنددانه می نهد صیاد ورت نماز برد کیسه می برد طرار. سعدی
به تردستی و عیاری پول مردم را ربودن. زر و سیم را از کیسۀ دیگران دزدیدن. کیسه بری کردن. جیب بریدن. جیب بری کردن. طراری کردن: گرت سلام کنددانه می نهد صیاد ورت نماز برد کیسه می بُرد طرار. سعدی
منسوب به کیسه: ماست کیسه ای. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - ماست کیسه ای، ماستی که در کیسه های پارچه ای ریزند و آویزان کنند تا آب آن فروچکد و سفت و غلیظ گردد
منسوب به کیسه: ماست کیسه ای. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - ماست کیسه ای، ماستی که در کیسه های پارچه ای ریزند و آویزان کنند تا آب آن فروچکد و سفت و غلیظ گردد
دزدی که عیار است و زر از کیسۀ مردم دررباید. (آنندراج). جیب بر. (ناظم الاطباء). دزدی که پول مردم را رباید. جیب بر. (فرهنگ فارسی معین). طرار. (مجمل اللغه) (منتهی الارب) : دست غیری مبر که در همه شهر قلبکاران کیسه بر ماییم. خاقانی. کیسه برانند در این رهگذر هرکه تهی کیسه تر آسوده تر. نظامی. کیسه بر آن خواب غنیمت شمرد آمد و ازکیسه غنیمت ببرد. نظامی. شنیدم حاسدی زآنها که دانی که دزد کیسه بر باشد نهانی. نظامی. کیسه بری چند شگرفی نمود هیچ شگرفیش نمی کرد سود. نظامی (مخزن الاسرار ص 116). رضاو ورع نیکنامان حر هوی و هوس رهزن و کیسه بر. سعدی (بوستان). نگه دارد آن شوخ در کیسه در که بیند همه خلق را کیسه بر. سعدی (بوستان). رجوع به کیسه بریدن شود
دزدی که عیار است و زر از کیسۀ مردم دررباید. (آنندراج). جیب بر. (ناظم الاطباء). دزدی که پول مردم را رباید. جیب بر. (فرهنگ فارسی معین). طرار. (مجمل اللغه) (منتهی الارب) : دست غیری مبر که در همه شهر قلبکاران کیسه بر ماییم. خاقانی. کیسه برانند در این رهگذر هرکه تهی کیسه تر آسوده تر. نظامی. کیسه بر آن خواب غنیمت شمرد آمد و ازکیسه غنیمت ببرد. نظامی. شنیدم حاسدی زآنها که دانی که دزد کیسه بر باشد نهانی. نظامی. کیسه بری چند شگرفی نمود هیچ شگرفیش نمی کرد سود. نظامی (مخزن الاسرار ص 116). رضاو ورع نیکنامان حر هوی و هوس رهزن و کیسه بر. سعدی (بوستان). نگه دارد آن شوخ در کیسه دُر که بیند همه خلق را کیسه بر. سعدی (بوستان). رجوع به کیسه بریدن شود
دشمنی و عداوت و بدخواهی. (ناظم الاطباء). حالت و چگونگی کینه ور: بی کینه وری سلاح بسته چون گل به سلاح خویش خسته. نظامی. و رجوع به کینه ور شود، انتقام و تلافی بدیها. (ناظم الاطباء). و رجوع به کینه ور شود
دشمنی و عداوت و بدخواهی. (ناظم الاطباء). حالت و چگونگی کینه ور: بی کینه وری سلاح بسته چون گل به سلاح خویش خسته. نظامی. و رجوع به کینه ور شود، انتقام و تلافی بدیها. (ناظم الاطباء). و رجوع به کینه ور شود
کالی بری کالی بری کالی خوری خریدکالابنسیه نسیه خوری: ای که درنسیه بری همچوگل خندانی پس سبب چیست که دردادن آن گریانی ک (بیتی که کسبه بدیواردکانهانصب کنند)
کالی بری کالی بری کالی خوری خریدکالابنسیه نسیه خوری: ای که درنسیه بری همچوگل خندانی پس سبب چیست که دردادن آن گریانی ک (بیتی که کسبه بدیواردکانهانصب کنند)